امروز صبح آخرین شیفت کارورزی اورژانس بود که از اول صبح حالت سرگیجه داشتم

ساعت تقریبا 10 صبح بود که کارهای بخش تا حدودی انجام شده بود و ترخیصی و انتقالی ها

مشخص شده بودن که دیدم وااااقعا حالم خوب نیس رفتم پیش دکتر اورژانس فشارم 8 بود :/

واسم یه سرم 1/3 2/3 نوشت و Bکمپلکس، رفتم داروخونه بیمارستان اینا رو گرفتم و با حال زار و نزار

و دارو به دست برگشتم تو بخش ، دادم سرم رو دوستام واسم زدن و بگذریم که کلی مسخره بازی

درآوردن که سوزنشو تا ته نکن تو و سر سوزنش حس میشه و . کلی هم عکس مسخره وار ازم

گرفتن ولی جدا داروش چسبید ! هم حالم خوب شد هم دیگه کاری تو بخش انجام ندادم !

 

دقیق تر بخوام بگم امروز آخرین شیفت اورژانس مردان بود یعنی ما یه کارورزی دیگه تو بخش

اورژانس داریم و اون تو بخش اورژانس acute برگزار میشه .خب تا آخر هفته آزادیم و از شنبه

نیمه دوم اورژانس شروع میشه.

 

اضافه کنم که آخرین باری که رفتم کارگاه شعر ، همون هفته ای بود که نیما دنیا اومده بود و از اون

موقع نرفتم ، دلیلش هم بیشتر بابت این بوده که کارورزی بودم و کمتر بابت اینکه درس داشتم !

جدا دلم میخواد فردا برم کارگاه ولی وقتی به حجم درسهایی که مونده فکر میکنم ، سرم سوت

میکشه. و ترجیح میدم برم بمونم تو همون کتابخونه و بچسبم به میز و صندلی اونجا و مث همون

حیوون نانجیب و بد صدا درس بخونم . :(

همون سال 96 که عاشق مستر کاف بودم هیچ وقت حتی تصور نمیکردم که یه جلسه کارگاه شعر

نرم و مستر کاف رو نبینم  . الان هفته هاس اون فکر محال اون زمانم واقعیت شده !

 

 

دیگههههه براتون بگم که . نیما به قدری شیرین شده که دلم میخواد فقط کنارش باشم و تو

چشمای قشنگش نگا کنم :) خیلی خیلی دوست داشتنیه

 

 

قول داده بودم خاطره کارورزی های قبلی رو بنویسم ؟ اره میدونم ولی من 3 تا حالت رو تو روز

تجربه میکنم : یا بیمارستانم یا کتابخونه ام یا در حد مرگ خسته ام و خوابم .واسه همینه که

فرصت نمیشه

 

شب سردتون بخیر


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

لوازم يدکي جرثقيل کاتو وکلاي عدل آفرينان آرمان ماشین ظرفشویی صنعتی بیمه اراک Stephanie مجله ماشین مهندس بهنام درخشی RezaoOo ارز دیجیتال | تحلیل ، بررسی و اخبار روز ارز دیجیتال